بیراهه. [ هََ / هََِ ] ( ص مرکب ) مقابل راه. راه غیرعادی و غیرمعمول و متداول. راهی غیرمسلوک. راه غیر معمول و مسلوک. راهی غیرمعروف. راهی که همگان از آن نروند. طریق غیرمسلوک. ( یادداشت مؤلف ). راه دشوارگذار. - از بیراهه انداختن ؛ از غیر راه عادی رفتن. ( یادداشت مؤلف ). از راه اصلی بگردیدن و راه غیر معمول رفتن. - از بیراهه رفتن ؛ از راه غیر عادی رفتن. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ معین
(هِ ) (اِمر. ) ۱ - راه کج . ۲ - بیابانی که راه به جایی نداشته باشد.
فرهنگ عمید
۱. بیابانی که راه به جایی نداشته باشد. ۲. راهی که انسان از آن به مقصد نرسد، راه کج و غلط.
فرهنگ فارسی
بیابانی که راه بجائی نداشته باشد، راه کج ( اسم ) ۱ - راه منحرف از جاده راه کج . ۲ - بیابانی که راه بجایی نداشته باشد .