بیراهه

لغت نامه دهخدا

بیراهه. [ هََ / هََِ ] ( ص مرکب ) مقابل راه. راه غیرعادی و غیرمعمول و متداول. راهی غیرمسلوک. راه غیر معمول و مسلوک. راهی غیرمعروف. راهی که همگان از آن نروند. طریق غیرمسلوک. ( یادداشت مؤلف ). راه دشوارگذار.
- از بیراهه انداختن ؛ از غیر راه عادی رفتن. ( یادداشت مؤلف ). از راه اصلی بگردیدن و راه غیر معمول رفتن.
- از بیراهه رفتن ؛ از راه غیر عادی رفتن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(هِ ) (اِمر. ) ۱ - راه کج . ۲ - بیابانی که راه به جایی نداشته باشد.

فرهنگ عمید

۱. بیابانی که راه به جایی نداشته باشد.
۲. راهی که انسان از آن به مقصد نرسد، راه کج و غلط.

فرهنگ فارسی

بیابانی که راه بجائی نداشته باشد، راه کج
( اسم ) ۱ - راه منحرف از جاده راه کج . ۲ - بیابانی که راه بجایی نداشته باشد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم