رماک

لغت نامه دهخدا

رماک. [ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ رَمَکة. اسبها و مادیانهای اسب تاتاری که برای نسل باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رَمَکة شود : و همچنان لشکر خوارزم بر پی ایشان خشمناک چون فحول از عقب رماک تا از سیفاباد با فنون فضیحت درگذشتند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ. رمکه ، مادیان ها.

فرهنگ عمید

مادیان ها.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع رمکه مادیانها .
اسبها و مادیانهای اسب تاتاری که برای نسل باشد

ویکی واژه

جِ. رمکه ؛ مادیان‌ها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم