دربا

لغت نامه دهخدا

دربا. [ دَ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) دربای. دروایست و ضروری و مایحتاج. ( برهان ). چیزی را گویند که به آن احتیاج باشد وآنرا دربایست نیز گویند. ( جهانگیری ). ضروریات. لوازم. ناگزیر. ناگذران. بایسته. و رجوع به دربای شود.
- درباتر؛ لازم تر. الزم. ( ناظم الاطباء ).
دربا. [ دُ رُب ْ با ] ( اِخ ) ناحیه ای است در سواد عراق در شرق بغداد و نزدیک آن. ( از معجم البلدان ). و رجوع به درتا و درنا شود.

فرهنگ معین

(دَ ) نک دربایست .

فرهنگ فارسی

دربای، دروا، حاجت، مایحتاج، دربایست
ناحیه ایست در سواد عراق در شرق بغداد و نزدیک آن .

دانشنامه عمومی

دربا ( به آلمانی: Dreba ) یک شهر در آلمان است که در زاله - ارلا واقع شده است. دربا ۲۸۴ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال ای چینگ فال ای چینگ فال عشق فال عشق فال زندگی فال زندگی