خام طبع

لغت نامه دهخدا

خام طبع. [ طَ ] ( ص مرکب ) آنکه خیالات فاسد داشته باشد. ( آنندراج ). ابله. احمق. نادان. کودن. ( ناظم الاطباء ). نعت است مر کسی راکه صاحب خیالات فاسد است. صاحب طبع خام :
خام طبع است آنکه میگوید بچنگ و کف مگیر
زلفکان خم خم و جام نبیذ خام را.سوزنی.باز خانان خام طبع کنند
مال میراث یافته تبذیر.خاقانی.آتش اندر پختگان افتاد و سوخت
خام طبعان همچنان افسرده اند.سعدی ( طیبات ).

فرهنگ معین

(طَ ) (ص مر. ) کسی که اندیشه های بیهوده دارد.

فرهنگ عمید

۱. بی ذوق.
۲. بی تجربه: آتش اندر پختگان افتاد و سوخت / خام طبعان همچنان افسرده اند (سعدی۲: ۴۱۹ ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه آرزوهای بیهوده در سر پروراند .

ویکی واژه

کسی که اندیشه‌های بیهوده دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال چوب فال چوب فال ای چینگ فال ای چینگ فال درخت فال درخت