زبال

لغت نامه دهخدا

زبال. [ زِ ] ( ع اِ ) آنچه مورچه برداشته برد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج العروس ). در نسخ قاموس : ما تحمله النحلة بفمها است و صواب نملة است. ( تاج العروس ). || چیز اندک و حقیر. ( منتهی الارب ). ما اصاب زِبالا و زُبالا؛ یعنی نرسیده «بدست نیاورده » چیزی را. ( تاج العروس ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
زبال. [ زُ ] ( ع اِ ) لغتی است در زِبال بمعنی چیز اندک و حقیر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به ماده فوق شود.
زبال. [ زَب ْ با ] ( ع ص ) آنکه زبل ( سرگین ) جمع میکند و این ماده را ندیده ام و از آن روی آوردم که بگفته قراء این گونه اشتقاق قیاسی است. ( اقرب الموارد ). سرگین کش و گودبر. ( ناظم الاطباء ). سرگین کش. ( ملخص اللغات حسن خطیب ). رجوع به تاج العروس و زباله کش شود.

فرهنگ معین

(زِ یا زُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - آن چه که مورچه به دهان بردارد. ۲ - هر چیز اندک .

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه مورچه به دهان بردارد. ۲ - چیز اندک شئ قلیل .
آنکه زبل جمع میکند

ویکی واژه

آن چه که مورچه به دهان بردارد.
هر چیز اندک.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال آرزو فال آرزو فال تاروت فال تاروت