رو آوردن

لغت نامه دهخدا

( رو آوردن ) رو آوردن. [ وَ دَ ] ( مص مرکب ) توجه کردن و بطرف چیزی رفتن. ( فرهنگ نظام ). متوجه کسی شدن ورو کردن و رو نهادن. ( آنندراج ). اقبال :
گر از یک نیمه رو آرد پناه مشرق و مغرب
ز دیگر نیمه بس باشد تن تنهای درویشان.سعدی.یک زمان دیده من رو بسوی خواب آرد
ای خیال ار شبی از رهگذرم برخیزی.سعدی.برخیز و رو بطرف شیراز آر. ( مجالس سعدی ).
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد.حافظ.و رجوع به رو کردن و رو نهادن و روی آوردن شود.

فرهنگ معین

( رو آوردن ) (وَ یا وُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - توجه کردن ، میل کردن . ۲ - پرورش دادن .

فرهنگ فارسی

( رو آوردن ) ( مصدر ) توجه کردن اقبال کردن ( بجهتی یا به سوی شخصی ) .
توجه کردن و بطرف چیزی رفتن متوجه کسی شدن و رو کردن و رو نهادن

ویکی واژه

توجه کردن، میل کردن.
پرورش دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال ابجد فال ابجد فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ای چینگ فال ای چینگ