لغت نامه دهخدا
داله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) دال.پرنده شکاری. ( شعوری ج 1 ص 426 ). رجوع به دال شود.
داله. [ ل ِه ْ] ( ع ص ) ضعیف النفس. ناتوان. دالهة. ( منتهی الارب ).
داله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) جزء دوم کلمه دوداله است و دوداله نام بازی است که کودکان به دو چوب بازند و از آن دو چوب است. آنکه بزرگتر است چنبه و آنکه کوچکترست پل نامند. رجوع به دوداله شود.