خدایی

لغت نامه دهخدا

خدایی. [ خ ُ ] ( ص نسبی ) رجوع به خدائی شود :
ایزد همه آفاق بدو داد و بحق داد
ناحق نبود آنچه بود کار خدایی.منوچهری.- خدایی فروشان ؛ ریاکاران. ( از ناظم الاطباء ).
خدایی. [ خ ُ ] ( اِخ ) از شعرای قرن دهم هجری عثمانی است که در اسلامبول زاده شد و از منشیان ینگچری بود. «در تحفه شاهدی » و «گلشن توحید» آمده که وی پدر مغله لی شاهدی بوده است. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).
خدایی. [ خ ُ ] ( اِخ ) مصطفی اوقجی زاده متوفی بسال 987 هَ. ق. در مکه. از شاعران زمان و صاحب دیوانی بوده است. همدانی در تاریخ خودآورده : مکه را دید خدایی جان داد. در زبده ، بیست وچهار بیت از او آمده است. ( از کشف الظنون ج 1 ص 787 ).

فرهنگ معین

(خُ ) (حامص . ) الوهیت ، خداوندی .

فرهنگ فارسی

(صفت ) الهی ربانی : ((کارخدایی بود ) )
مصطفی اوقجی زاده متوفی بسال ۹۸۷ ه.ق .

ویکی واژه

الوهیت، خداوندی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال درخت فال درخت فال عشقی فال عشقی