حلیل

لغت نامه دهخدا

حلیل. [ ح َ ] ( ع اِ ) شوی. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ). زوج. شوهر. || زن. ( ترجمان عادل بن علی ) ( منتهی الارب ). زوجه. حلیلة. || ( ص ) هم منزل. مرد هم منزل. همسایه. || حلال. نقیض ِ حرام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
حلیل. [ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه ممزائی ایل چهارلنگ بختیاری. ( جغرافیای سیاسی کیهان ).

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - حلال ، روا. ۲ - شوهر، زوج .

فرهنگ فارسی

حلال، روا، زوج، شوهر، احلائ جمع
( اسم ) ۱ - حلال روا شایست . ۲ - شوهر زوج .
تیره از طایفه ممزائی ایل چهارلنگ بختیاری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال مکعب فال مکعب فال کارت فال کارت فال تک نیت فال تک نیت