لغت نامه دهخدا حلیل. [ ح َ ] ( ع اِ ) شوی. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ). زوج. شوهر. || زن. ( ترجمان عادل بن علی ) ( منتهی الارب ). زوجه. حلیلة. || ( ص ) هم منزل. مرد هم منزل. همسایه. || حلال. نقیض ِ حرام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).حلیل. [ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه ممزائی ایل چهارلنگ بختیاری. ( جغرافیای سیاسی کیهان ).
فرهنگ فارسی حلال، روا، زوج، شوهر، احلائ جمع( اسم ) ۱ - حلال روا شایست . ۲ - شوهر زوج .تیره از طایفه ممزائی ایل چهارلنگ بختیاری