گیدی. ( حامص ) نامردی. بی غیرتی. بی حمیتی. || جبن. ( ناظم الاطباء ). || حماقت.بلاهت. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتنگاس ). || ( ص نسبی ) منسوب به گید. رجوع به گید شود : با ما چه کرد دیدی ملاجلال گیدی از مصطفی شنیدی لا خیر فی عَبیدی.؟ ( از آنندراج ).مؤلف فرهنگ نظام درباره معنی این کلمه گوید: به معنی قرمساق معلوم میشود نه به معنی هیز و بی جرأت. ( فرهنگ نظام ) : خرش بر خر جهد او زر ستاند پس او را گیدی خر میتوان گفت.؟ ( از فرهنگ نظام ).
فرهنگ معین
(ص . ) ۱ - قرمساق ، دیوث . ۲ - بی - جرأت .
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - قرمساق دیوث : مطهر هست اسم بی مسما پس او را کک مطهر میتوان گفت ? خرش بر خرجهد او زر ستاند پس او را گیدی خر میتوان گفت . ( سراج اللغات بنقل فر نظا . بدون ذکر نام شاعر ) . ۲ - بی جرات . منسوب به گید . نامردی
ویکی واژه
از فارسی میانه gēdĪg، نهایتاً از سانسکریت केतक (ketaka). گیاه پاندانوس، کیدی، کادی (گل گیدی: گل پاندانوس) کَریه، به شدّت زشت