وغد

لغت نامه دهخدا

وغد. [ وَ ] ( ع ص ) سست خرد و گول. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ناکس. فرومایه. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) کودک.( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || خدمتگزار قوم. ( اقرب الموارد ). || کمینه. ( غیاث اللغات ). || بنده. ( ناظم الاطباء ). نوکر و خدمتگزار و آنکه به خوراک شکم خدمت میکند. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ، اوغاد. وُغدان. || یکی از تیرهای قمار که بهره ندارد. قماری که بهره ندارد. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || شکار. ( اقرب الموارد ). || بادنجان را گویند و از آن قلیه پزند. ( برهان ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) خدمت کردن. ( برهان ) ( اقرب الموارد ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). || سست خرد و فرومایه و پست شدن. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) گول ، احمق . ۲ - بنده ، خدمتکار. ۳ - (اِ. ) بادنجان .

فرهنگ فارسی

(اسم ) بادنجان

ویکی واژه

گول، احم
بنده، خدمتکار.
بادنجان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال ابجد فال ابجد فال تاروت فال تاروت فال مارگاریتا فال مارگاریتا