ور افتادن

لغت نامه دهخدا

ورافتادن. [ وَ اُ دَ ] ( مص مرکب ) مستأصل شدن. از بیخ برکنده شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). مضمحل شدن. منقرض شدن. از بین رفتن. || از باب افتادن. دمُده شدن. از مد افتادن. منسوخ شدن. ناباب شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به برافتادن شود.

فرهنگ معین

(وَ. اُ دَ ) (مص ل . ) (عا. ) از مد افتادن ، منسوخ شدن .

فرهنگ عمید

۱. برافتادن، منسوخ شدن، از مد افتادن.
۲. از بین رفتن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - منسوخ شدن از مد افتادن باب روز نبودن : دیگر شلیته و تنبان ورافتاد. ۲ - از بین رفتن نیست و نابود شدن : با آل علی هر که در افتاد ور افتاد. )

ویکی واژه

(عا.)
از مد افتادن، منسوخ شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال ای چینگ فال ای چینگ فال درخت فال درخت فال احساس فال احساس