همسایگی

لغت نامه دهخدا

همسایگی. [ هََ ی َ / ی ِ ] ( حامص مرکب ) همسایه بودن. جوار. مجاورت. ( یادداشتهای مؤلف ).
- همسایگی جستن ؛ همسایه شدن با کسی :
مجویید همسایگی با بدان
مدارید افسوس نابخردان.اسدی.- همسایگی گرفتن ؛ همسایه شدن. منزل گرفتن در جایی :
که از بینوایی و بیمایگی
گرفتم در این خانه همسایگی.نظامی.

فرهنگ عمید

همسایه بودن با هم، در جوار یکدیگر زندگانی کردن.

فرهنگ فارسی

همسایه بودن هم جواری مجاورت : و سبب بیرونی مر گرمی را سه گونه بود: یکی همسایگی جسمی گرم تا سرد را گرم کند.

دانشنامه عمومی

همسایگی (ریاضیات). در توپولوژی، یک همسایگی ( به انگلیسی: neighbourhood ) یکی از مفاهیم اساسی در فضاهای توپولوژیک است. همسایگی یک نقطه، یک مجموعه شامل آن نقطه است.
فرض می کنیم p یک نقطه از فضای متری X باشد. و V ⊂ X .
یک همسایگی نقطهٔ p با شعاع r، مجموعه ای است مثل ( Nr ( p شامل تمام نقاطی چون q که d ( p، q ) < r.
N r ( p ) = { q ∈ X | d ( p , q ) < r }

ویکی واژه

vicinanza
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال مکعب فال مکعب فال چوب فال چوب فال پی ام سی فال پی ام سی