هم بستر

لغت نامه دهخدا

هم بستر. [ هََ ب ِ ت َ ] ( ص مرکب ) همخواب. ( آنندراج ). ضجیع. مضاجع. ( یادداشت مؤلف ). همسر. هم بالین :
ملک پنداشت کآن هم بستر او
کنیزک شمع دارد شکّر او.نظامی.گل بر شاخسار سبز و تر هم بستر خار. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

(هَ. بَ تَ ) (ص . ) یار و رفیق بستر، زن و مرد که با هم در یک بستر بخوابند.

فرهنگ عمید

۱. کسی که با دیگری در یک بستر می خوابد.
۲. زن و مردی که با هم در یک بستر بخوابند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که با دیگری دریک بستر بخوابد همخوابه .
زن ومردکه باهم دریک بستربخوابند، دریک بستر

ویکی واژه

یار و رفیق بستر، زن و مرد که با هم در یک بستر بخوابند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ابجد فال ابجد فال تاروت فال تاروت فال تماس فال تماس