مزور

لغت نامه دهخدا

مزور. [ م َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از زیارت. زیارت شده و دیده شده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). آنکه به زیارت او شده اند. زیارت کرده شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
شد تمام القصه مسجد بی فتور
بدسلیمان زائر و مسجد مزور.مولوی.خیرالزیارات فقدان المزور.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مزور. [ م ُ زَوْ وَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از تزویر. کژ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دروغ. ( از اقرب الموارد ) ( دهار ). مزخرف. مموَّه. بهتان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
کنون خسرو شیرکش خوانمت من
که این نام بر تو نباشد مزور.فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 149 ).مزور بود جز ترا نام شاهی
چو جز مر تو را نام مردی مزور.فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 55 ).از مذهب خصم خویش بررس
تا حق بشناسی از مزور.ناصرخسرو.هر وعده وهر قول که کرد این فلک و گفت
آن وعده خلاف آمد و آن قول مزور.ناصرخسرو.جهان آینه است و درو هر چه بینی
خیال است و ناپایدار و مزور.ناصرخسرو.این گنج صرف دارد و آواز در میان نه
و آن همچو صفر خالی ، آوازه مزور.خاقانی. || دروغی. دروغین. جعلی. کاذب. غیرحقیقی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). که باطن آن جز ظاهر است. ظاهر بخلاف باطن :
زر مغشوش کم بهاست برنج
زعفران مزور است زریر.ناصرخسرو.خود را زره مدحت منحول و مزور
مداح نماینده به ممدوح نمایان.سوزنی.تا خط زهد تو مزور نشد
دیده بدو تر شد و او تر نشد.نظامی.و بعد از دو روز پسر مزور را باز فرستادند.( جهانگشای جوینی ).- خط مزور ؛ خط جعلی. خطی که از روی خط دیگری نویسند. خط تقلیدی و ساختگی و مجعول :
روز و شب جز خط مزور نیست
خیز و خط بر خط مزور کش.خاقانی.جز خط مزور شب و روز
حاصل چه از این سرای دیگر.خاقانی. || خط فرودینه ، که خط هفتم از هفت خط جام جم باشد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به خط ( ترکیب خط مزور و خط فرودینه ) شود.
- قول مزور ؛ سخن بی اساس. گفتار کاذب. قولی که هر بار مغایر قبل باشد :

فرهنگ معین

(مُ زَ وِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) دورو، تزویرکننده .
(مُ زَ وَّ ) [ ع . ] (اِ. ) غذای بدون چربی که برای بیمار تجویز می کردند.
(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) زیارت شده .

فرهنگ عمید

زیارت شده.
تزویرکننده، دورو، دروغ گو، دروغ پرداز.
۱. ساختگی، دروغی.
۲. (اسم ) غذای مخصوص بیمار، مزوّره.

فرهنگ فارسی

زیارت شده، تزویرکننده، دورو، دروغگو، دروغ پرداز، چیزساخته شده به تزویر، ساختگی، دروغی
( اسم ) ۱ - کسی که دروغ را بصورت راست در آورد تزویر کننده . ۲ - مکار حیله گر جمع : مزورین .

دانشنامه عمومی

مزور (محلات). مزور روستایی در دهستان باقرآباد بخش مرکزی شهرستان محلات استان مرکزی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۵۲ نفر ( ۱۸خانوار ) بوده است.

ویکی واژه

زیارت شده.
دورو، تزویرکننده.
غذای بدون چربی که برای بیمار تجویز می‌کردند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم