مجون

لغت نامه دهخدا

مجون. [ م ُ ] ( ع مص ) ناباکی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) بی باک گردیدن و شوخ چشم شدن. مَجانَة. مُجن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). بی باکی کردن و شوخی و هزل. ( غیاث ). در قول و فعل بی پروا بودن. ( از اقرب الموارد ). بی باکی. شوخی. هزل. دعابه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): المجون طرف من الجنون. ( یادداشت ایضاً ). || سخت و درشت گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - سختی ، درشتی . ۲ - بی باکی .

فرهنگ عمید

شوخی.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) سخت و درشت گردیدن . ۲ - بی پاک گردیدن . ۳ - ( اسم ) سختی درشتی . ۴ - بی باکی .

ویکی واژه

سختی، درشتی.
بی باکی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال تک نیت فال تک نیت فال عشقی فال عشقی فال آرزو فال آرزو