فرزی

لغت نامه دهخدا

فرزی. [ ف َ ] ( اِ ) به معنی فرزین است که بیاید. ( آنندراج ). رجوع به فرزان و فرزین شود.
فرزی. [ ف ِ ] ( حامص ) سرعت. ( یادداشت به خط مؤلف ). || چابکی. چالاکی. چستی. ( یادداشت به خط مؤلف ).

فرهنگ معین

(فَ رْ ) نک فرزین .

فرهنگ عمید

چابکی، چالاکی.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - مهره ای از شطرنج که به منزله وزیر است ۲- چوبی دراز که در طویله ها نصب کنند و زین و یراق اسب را بالای آن نهند .
سرعت . چستی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم