فرزی. [ ف َ ] ( اِ ) به معنی فرزین است که بیاید. ( آنندراج ). رجوع به فرزان و فرزین شود. فرزی. [ ف ِ ] ( حامص ) سرعت. ( یادداشت به خط مؤلف ). || چابکی. چالاکی. چستی. ( یادداشت به خط مؤلف ).
فرهنگ معین
(فَ رْ ) نک فرزین .
فرهنگ عمید
چابکی، چالاکی.
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - مهره ای از شطرنج که به منزله وزیر است ۲- چوبی دراز که در طویله ها نصب کنند و زین و یراق اسب را بالای آن نهند . سرعت . چستی