غنچه پیشانی. [ غ ُ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از بیدماغ و اخمه رو. ( آنندراج ). آنکه ابروهای وی درهم و پیچدار باشد. عبوس. ( ناظم الاطباء ) : در رکاب برق دارد پای حسن نوبهار تا گلی در باغ داری غنچه پیشانی مباش.صائب ( از آنندراج ).تازه رویان گلستان غنچه پیشانی شدند در بساط لاله و گل روی خندانی نماند.صائب ( از آنندراج ).|| زشت. ( ناظم الاطباء ). زشت رو.
فرهنگ معین
( ~ . ) (ص مر. ) ۱ - ترش رو، عبوس . ۲ - زشت روی .
فرهنگ عمید
آن که ابروهایش درهم باشد، اخم رو، اخمه رو، عبوس.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه ابروهای وی در هم و پیچدار باشد اخم رو ۲ - زشت روی .