علم کردن

لغت نامه دهخدا

علم کردن. [ ع َ ل َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برکشیدن تیغ و مانند آن. ( آنندراج ) :
زین ایمنم که تیغ جدایی علم کنی
هر قطره خونم از تو جداگانه پر شده ست.نورالدین ظهوری ( از آنندراج ). || مشهور کردن. سرشناس کردن. از میان جمع برآوردن. بر سر زبانها افکندن. || راست کردن. افراشتن. برافراشتن. علم نمودن.
- اوستا علم کردن ( در لباس ) ؛ از سرو ته آن زدن.
- دم علم کردن ؛ دم برافراشتن.
- قد علم کردن ؛ قد برافراشتن.

فرهنگ معین

( ~ . کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - برپا کردن ، برافراشتن . ۲ - آماده کردن ، تهیه کردن . ۳ - از سر و ته لباس زدن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - برکشیدن تیغ و مانند آن ۲ - مشهور کردن سرشناس کردن . ۳ - راست کردن بر افراشتن بر پا کردن ۴ - تهیه و آماده کردن . یا اوستا علم کردن . از سر و ته لباس زدن . یا دم علم کردن . دم بر افراشتن . یا قد علم کردن . قد بر افراشتن .

ویکی واژه

برپا کردن، برافراشتن.
آماده کردن، تهیه کردن.
از سر و ته لباس زدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال ای چینگ فال ای چینگ فال فرشتگان فال فرشتگان