عطر افشان

لغت نامه دهخدا

عطرافشان. [ ع ِ اَ ] ( نف مرکب ) عطرپراکننده. || ( حامص مرکب ) افشاندن عطر. بوی خوش پراکنی. عطرافشانی. عطر پراکندن. ( از آنندراج ). عطر افشاندن :
ز عطرافشان این باکوره غیب
معنبر شد جهان را دامن و جیب.میرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

عطر پراکننده افشاندن عطر

ویکی واژه

deodorante
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال پی ام سی فال پی ام سی استخاره کن استخاره کن فال اعداد فال اعداد