ضره

لغت نامه دهخدا

( ضرة ) ضرة. [ ض َرْ رَ ] ( ع اِ ) نیاز. حاجت. || سخت حالی. || اندوه. || پستان ، گویند: ضرة شکری ؛ پستان پر از شیر. || سر پستان ناقه. بیخ پستان. ( منتهی الارب ). تکمه پستان. ( فهرست مخزن الادویه ). || گوشت پاره زیر بن انگشت نر. || گوشت شکم کف دست. || گوشت پاره کف پا متصل بن انگشت کلان. گوشت پاره مقدم کف پا زیر بیخ انگشتها. ج ، ضرائر. || مال بسیار ازآن ِ غیر. || گله شتران و گوسفندان. || پاره ای از مال. || بنانج. ( منتهی الارب ). هبو. هوو. ( السامی فی الاسامی ، باب التاسع فی القرابات و المصاهرات ). زنی که بر زنی آورده شود. دو زن که یک شوهر داشته باشند. وسنی. هم شوی. هوزنه. انباغ. گولانج. علّه. در هندی سوت و سوکن گویند. ( آنندراج ). ج ، ضرائر، ضرّات. || کمی در اموال و نفوس. ( منتهی الارب ).
ضرة. [ ض ُرْ رَ ] ( ع اِ )حاجت. بیچارگی. اسم است اضطرار را. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

حاجت ٠ بیچارگی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ضَرُّهُ: ضررش
ریشه کلمه:
ضرر (۷۴ بار)ه (۳۵۷۶ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت فال زندگی فال زندگی فال جذب فال جذب