[ویکی فقه] شعر سخنی ادبی و غالباً موزون و دارای قافیه که بیان کننده عواطف و تخیل گوینده است؛ از آن به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، صوم، حج و تجارت سخن گفتهاند.
شعر خواندن در حدّ خودش عملی مشروع و جایز است و دریافت مزد در ازای آموختن آن به دیگری نیز جایز میباشد.
شعر در ستایش اهل بیت علیهم السّلام
خواندن شعر در ستایش و رثای اهل بیت علیهم السّلام؛ بویژه مصائب سالار شهیدان، حضرت امام حسین علیه السّلام و یاران با وفای آن گرامی مستحب و در روایات بدان ترغیب و تأکید شده است؛ چنان که آموختن اشعار جناب ابوطالب علیه السّلام به فرزندان مستحب است.
شعر حرام
سرودن شعر مشتمل بر هجو و ناسزای مؤمن و دروغ و نیز بیان زیباییهای زن مؤمنِ شناخته شده از گناهان شمرده شده و حرام است.
[ویکی اهل البیت] "تعریف شعر کار بسیار مشکلی است، اصولاً یکی از مشکل ترین کارها در این زمینه است، شاید بشود گفت که شعر تعریف ناپذیرترین چیزی است که وجود دارد."
بدین ترتیب نمی توان یک تعریف خاص را از شعر ارائه نمود اما برای شناخت نظرات نویسندگان گذشته و حال و تفاوت های موجود میان تعابیرشان، چند تعریف از آنها را در اینجا نقل می کنیم:
شمس قیس رازی در "المعجم فی معایر اشعار العجم" می نویسد: "شعر سخنی است اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی، حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده".
این تعریف به چهار عنصر اندیشه، وزن، قافیه، زبان نظارت دارد.
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی از کتاب شفای ابن سینا بلخی فصل پنجم مقاله پنجم چنین نقل می کند: "شعر کلامی است مخیل، ترکیب شده از اقوالی دارای ایقاعاتی که در وزن متفق و متساوی و متکرر باشند و حروف خواتیم آن متشابه باشند."
اما خود وی (دکتر کدکنی) نظر دیگری دارد و می نویسد: "شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گوینده ی شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند."
در جای دیگر می نویسد: "شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد."
[ویکی الکتاب] معنی شِّعْرَ: شعر
معنی قَفَّیْنَا: به دنبال... پی در پی فرستادیم(کلمه تقفیه که مصدر فعل قفینا است، به معنای این است که چیزی را به طور مستمر دنبال چیزی دیگر قرار دهی، و به همین جهت آخرهای شعر را قافیه شعر میگویند، چون همه شعرها به دنبال شعر اول و از نظر قیافه و وزن تابع آن هستند )
معنی مَا یُشْعِرُکُمْ: شما چه می دانید (از کلمه شعور که به معنای ادراک دقیق است از ماده شـَعر گرفته شده، که به معنای مو بوده و ادراک دقیق را از آنجا که مانند مو باریک است، شعور خواندهاند و مورد استعمال این کلمه محسوسات است، نه معقولات و به همین جهت حواس ظاهری را مشاعر...
معنی مَا یَشْعُرُونَ: درک نمی کنند (از کلمه شعور که به معنای ادراک دقیق است از ماده شـَعر گرفته شده، که به معنای مو بوده و ادراک دقیق را از آنجا که مانند مو باریک است، شعور خواندهاند و مورد استعمال این کلمه محسوسات است، نه معقولات و به همین جهت حواس ظاهری را مشاعر میگ...
معنی لَا تَقْفُ: دنبال مگیر - متابعت نکن - پیروی نکن (از ماده قفا - یقفو - قفوا و به معنای متابعت است، قافیه شعر را هم از این جهت قافیه میگویند که آخر هر مصراع با آخر مصراعهای قبل از خودش متابعت میکند )
معنی لَا یُشْعِرَنَّ: باید که آگاه نشود(از کلمه شعور که به معنای ادراک دقیق است از ماده شعر - به فتح شین گرفته شده، که به معنای مو بوده و ادراک دقیق را از آنجا که مانند مو باریک است، شعور خواندهاند و مورد استعمال این کلمه محسوسات است، نه معقولات و به همین جهت حواس ظاهر...
معنی لَّا یَشْعُرُونَ: درک نمی کنند(کلمه شعور که به معنای ادراک دقیق است از ماده شعر - به فتح شین گرفته شده، که به معنای مو بوده و ادراک دقیق را از آنجا که مانند مو باریک است، شعور خواندهاند و مورد استعمال این کلمه محسوسات است، نه معقولات و به همین جهت حواس ظاهری را مشا...
معنی لَا تَشْعُرُونَ: درک نمی کنید(کلمه شعور که به معنای ادراک دقیق است از ماده شعر - به فتح شین گرفته شده، که به معنای مو بوده و ادراک دقیق را از آنجا که مانند مو باریک است، شعور خواندهاند و مورد استعمال این کلمه محسوسات است، نه معقولات و به همین جهت حواس ظاهری را مشا...
معنی غَاوُونَ: گمراهان (کلمه غاوون جمع اسم فاعل است و مفرد آن غاوی و مصدرش غی است و غی معنایش خلاف معنای رشد است و رشد به معنای رسیدن به واقع است و رشید کسی را گویند که اهتمام نمیورزد مگر به آنچه که حق و واقع باشد و در نتیجه غوی کسی است که راه باطل را برود و از راه...
معنی یَقْذِفُونَ: می افکنند - پرتاب می کنند (عبارت "یَقْذِفُونَ بِـﭑلْغَیْبِ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ" یعنی: ناآگاهانه و دور از معرفت و علم [درباره کلام حق به عنوان اینکه شعر، جادو، افسانه خرافی و دورغ ساختگی است] سخن پراکنی میکردند. سخن گفتن بی اساس و ناشی از خیالات بی…
[ویکی فقه] شعر (ادبیات فارسی). یکی از اقسام کلام ادبی در ادبیات فارسی، شعر می باشد، که در لغت به معنای «علم، دانش، فقه، فهم، درک، ادراک، وقوف و دانایی» است. در اصطلاح ادبی یکی از اقسام دو گانه کلام (نظم و نثر) است که برای آن تعاریف متعدد و نزدیک به هم ارائه شده است.
۱) خواجه نصیرالدین در معیار الاشعار گوید: «شعر کلامی مخیل (= دارای عنصر خیال) و مؤلف (= تالیف شده) از اقوال موزون متساوی و مقفّی (= دارای قافیه) است که وزن از موجبات اقتضای تخیل و از فصول ذاتی آن است»۲) بوعلی سینا نیز شعر را سخنی خیال انگیز دانسته است.۳) برخی دیگر شعر را گره خوردگی عاطفه و خیال دانسته اند که در زبانی آهنگین شکل گرفته است.۴) علمای منطق و حکمای اسلامی از شعر «سخن موزون و مخیل و با قصد و معنی» اراده کرده اند و گفته اند:«سخن غیرمخیل اگر چه موزون باشد، شعر نیست و نظم است و سخن مخیل اگر چه موزون نباشد شعر است و نثر نیست.»۵) برخی شعرای غربی می گویند: «شعر احساس و هیجانِ زائیده طبع است اما نظم را می توان به وسیله فن و هنر کسب کرد.»
سحر حلال
از آنجا که شعر حالتی الهام آمیز و وهم انگیز ایجاد می کند و گاه تاثیری جادویی در مخاطب دارد لذا آن «سحر حلال» شمرده اند.
اولین شاعر
اگر چه برخی می گویند برای اولین بار حضرت آدم بود که در رثای هابیل، شعر سرود اما بیشتر محققین در باب شعر پارسی، سخن صاحب «تاریخ سیستان» را پذیرفته اند که گفته است هنگامی که یعقوب لیث صفاری، زنبیل و عمار خارجی را بکشت و بر سیستان و کرمان و فارس تسلط یافت، محمدبن وصیف سگزی، دبیر رسائل وی، در مدح او شعری سرود: ای امیری که امیران جهان خاصه و عام •••• بنده و چاکر و مولای و سگ بند و غلام
[ویکی فقه] شعر (فقه). شعر سخنی ادبی و غالباً موزون و داراى قافیه که بیان کننده عواطف و تخیل گوینده است؛ از آن به مناسبت در بابهاى طهارت، صلات، صوم، حج و تجارت سخن گفتهاند.
شعر خواندن در حدّ خودش عملى مشروع و جایز است و دریافت مزد در ازاى آموختن آن به دیگرى نیز جایز مىباشد.
المبسوط ج۸، ص۲۲۵.
خواندن شعر در ستایش و رثای اهل بیت علیهم السّلام؛ بویژه مصائب سالار شهیدان، حضرت امام حسین علیه السّلام و یاران با وفاى آن گرامى مستحب و در روایات بدان ترغیب و تأکید شده است؛
کامل الزیارات، ص۲۰۸.
سرودن شعر مشتمل بر هجو و ناسزای مؤمن و دروغ و نیز بیان زیباییهاى زن مؤمنِ شناخته شده از گناهان شمرده شده و حرام است.
کتاب السرائر ج۲، ص۱۲۴.
[ویکی فقه] شعر (منطق). شعر یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای کلام مخیّل تشکیل شده از گفتارهای موزون، متساوی و با قافیه است.
شعر از هنرهای بیانی است که تمام ملت ها با همه اختلاف هایی که دارند، آن را به کار می برند. به کار بردن شعر باعث برانگیختن عواطف و احساسات مردم می شود و چیزی که سبب تاثیر آن در اذهان می شود، تخیل است، زیرا در شعر، آنچه بیش از هر چیز نمود دارد، تخیل است. به این دلیل گفته اند که منطقیان یونان قدیم، ماده اصلی شعر را تخیل قرار داده و وزن و قافیه را به حساب نیاورده اند، اما اعراب و به پیروی از آنان، بعضی قومیت های دیگر مانند ایرانیان و ترکان که با اعراب ارتباط فرهنگی برقرار کرده اند، با وجود اختلافات فراوان، وزن و قافیه را، چنان که در علم عروض و علم قافیه رواج دارد در اشعار خود به کار برده اند. این اقوام، سخنی را که وزن و قافیه نداشته باشد، اگر چه تخیّل در آن راه یافته باشد، شعر نمی دانند.
شعر در عرف منطقیون
با توجه به تاثیری که وزن در برانگیختن عواطف و احساسات دارد باید آن را از اجزای شعر به حساب آورد، نه از محسّنات و توابع آن، زیرا از دیدگاه منطقی، ماده اصلی شعر تخیّل است و هر چیزی که این جنبه شعر را تقویت کند (مثل: وزن و قافیه) توجه منطقی را جلب می کند؛ بنابراین، وزن و قافیه را می توان به عنوان اعوان شعر، به آن معنای موجود در خطابه لحاظ کرد و عمود شعر، خود قضایای خیالی است؛ پس شعر را هم مانند خطابه، به عمود و اعوان می توان تقسیم کرد، اما سخن موزون و قافیه دار اگر خیال انگیز نباشد، در نظر منطقیان، شعر به حساب نمی آید. یادآوری این مطلب، لازم است که اگر گفتیم وزن و قافیه از اجزای شعر است، مقصود فقط وزن و قافیه متداول در علم عروض و قافیه در ادبیات عرب نیست، بلکه به هر کلام موزونی که خوش آهنگ باشد؛ (مانند سخنان قصار و لطیف و لُغَزوار) و هر سخنی که دارای قافیه مکرر باشد؛ (مانند: موشّحات و رباعیات) شعر گفته می شود.