لغت نامه دهخدا
آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع
پیش شهدا دست من و دامن زهرا.ناصرخسرو.رجوع به شهداء شود.
شهدا. [ ش ُ هََ ] ( اِخ ) نام محلی جنوبی اردکان است درفارس به مسافت دو فرسخ و نیم. ( فارسنامه ناصری ).، شهد ا. [ ش َ هَِ دَل ْ لاه ] ( ع جمله فعلیه ) خدا گواه است. گونه ای قسم است. گویا مخفف «شهد اﷲ انه لا اله الا هو» بود. بجای ماشأاﷲ امروزه برای دفع چشم زخم بر آتش می افکنده اند :
چون برای سپهر برخوانند
شهد اﷲ و دخنه برفکنند.؟ ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).