شنگ.[ ش َ ] ( ص ) شاهد شوخ و ظریف و شیرین حرکات و خوب و نیک و زیبا. ( برهان ). شوخ و بی حیا. ( رشیدی ) ( انجمن آرا ). شاهدی را گویند که مطبوع حرکات بود و شوخ چشم. ( اوبهی ). شوخ و ظریف. ( غیاث اللغات ). بمجاز به معشوق اطلاق کنند. ( غیاث ) ( فرهنگ نظام ). و در فرهنگ بمعنی تیزو تند کننده نیز آمده است. ( انجمن آرا ). قشنگ. ظریف. لوند. ملوس. شاهد شوخ شیرین منش. زیبا : عید شد دیگر که آن دلدار شنگ بهر کشتن جامه ها پوشدز رنگ.ابوالمؤید بلخی ( ازشرح حال رودکی ص 1221 ).بتان ماهرو با ساقیان سیمتن خواند پریرویان شنگ و مطربان رودزن خواند.فرخی.کند سنان تو بازی به خون خصم چنانک به عقل دلشدگان شاهدان چابک وشنگ.ظهیر فاریابی.عالمی شد واله و حیران و دنگ زان کرشمه زان دلال نیک شنگ.مولوی.عشق شنگ بیقرار بی سکون چون درآرد کل تن را در جنون.مولوی.خود گرفتم که بازخواست کند توبه هرگه کند ز شوخی شنگ.حکیم نزاری ( از فرهنگ جهانگیری ).نگاری چابکی شنگی کله دار ظریفی مهوشی ترکی قباپوش.حافظ.به شنگ دهر مده دل که این عجوزه مست کباب کرد به شنگی دل هزار پشنگ.کاتبی. || بیحیا و نابکار و بیشرم و وقیح : به یک اندازه اند بر در بخت مرد فرهنگ با مقامر شنگ.ناصرخسرو.قدر چون بینم چون نیستم از گوهر هیز صدر چون یابم چون نیستم از شوخی ، شنگ.سنائی.ریش تو در کشاکش آن گنده پیر شلف سبلت به دست آن جلب کس فروش شنگ.سوزنی.با دیلمان پلاسگری اشتلم کند گر داند ار نداند آن شوخروی شنگ.سوزنی.تا سیم و زر به آتش و سنگ امتحان کنند مردان کاردیده چه صالح چه رند و شنگ.سوزنی.گردون نخورد غمت که شوخ است گیتی نخرد دمت که شنگ است.انوری.نه چون کودک پیچ برپیچ شنگ که چون مقل نتوان شکستن به سنگ.سعدی.ابروکمانی نازک میانی نامهربانی شنگی دغائی.عبید زاکانی.- چشم شنگ ؛چشم بیحیا : خون من خورده ست چشم شنگ تو چشم تو تا کی کند شنگی پدید.
فرهنگ معین
(شَ ) (ص . ) ۱ - شوخ و شیرین رفتار. ۲ - زیبا، ظریف . ۳ - عیار. ۴ - دزد. ۵ - ابله ،بی - فرهنگ .
شنگل، شوخ، زیبا، خوشگل، ظریف، شوخ وظریف، گیاهی است بیابانی دارای برگهای درازشبیه گندم گیاهی است از تیره مرکبان که علفی و دارای برگهای متناوب است . میوه اش فندقه و گلهایش به صورت کاپیتول در انتهای ساقه قرار دارند . شنگ دارای گونه های مختلف است که همه در آب و هواهای معتدل آسیا ( از جمله ایران ) و اروپا و افریقا می رویند . چون شنگ یکی از سبزیهای خوردنی می باشد و در اغذیه مصرف میشود در بعضی نقاط آن را می کارند سنسفیل سلسفیل اسپلنج اسفلنج . یا شنگ چمنی . گونه ای شنگ که دارای برگهای باریکتر از شنگ معمولی است . لحیه التیس ذنب الخیل . نوک سر چیزی یا جایی
دانشنامه عمومی
شنگ (جماعت). شِنگ جماعت و شهرکی در شمال غربی تاجیکستان است که در ناحیهٔ پنجکنت ولایت سغد قرار دارد. جمعیت این جماعت ۹٬۵۹۵ نفر است. شنگ (سرده). شنگ ( نام علمی: Tragopogon ) نام یک سرده از تیره کاسنیان است.
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:سمور آبی
ویکی واژه
شِنگ گیاهی دارویی که در درمان برخی از بیماریها در طب سنتی اهمیت داشته و در درمان زخمهای گوارشی و ریه مورد استفاده قرار میگرفت.[۱] در گویش گنابادی یک حشره است که سر و صدایی شل شل مانند از خود تولید میکند و در گذشته ها این حشره را میخوردند. شوخ و شنگ، شوخ و شیرین رفتار؛ زیبا، ظریف؛ عیار؛ دزد؛ ابله، بیفرهنگ. ↑ عصاره آن به دلیل قابض بودن جهت درمان انواع خونریزی ازجمله خونریزیهای رحمی، دستگاه تنفسی و درمان برخی از انواع اسهال نیز مؤثر است. آب ریشه خام گیاه شنگ در از بین بردن زگیل اثرگذار است و در آن ماده مؤثرهای وجود دارد که برای سلامتی کبد، شش و قلب مفید است. این گیاه در زاگرس پراکنش دارد.