شفه

لغت نامه دهخدا

شفه. [ ش َ ف َ/ ف ِ ] ( از ع ، اِ ) شفة. شَفَه ْ. لب : شفه علیا؛ لب زبرین. شفه سفلی ؛ لب زیرین. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به شَفَه ْ و شفة شود.
شفه. [ ش َ ف َه ْ ] ( ع اِ ) اصل شفة بمعنی لب. ( از اقرب الموارد ). رجوع به شفة شود.
شفه. [ ش ِ ف َه ْ ] ( ع اِ ) لب. ج ، شِفاه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شفة شود.
شفه. [ ش َف ْه ْ ] ( ع مص ) زدن لب کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || مشغول کردن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( المصادر زوزنی ). مشغول گردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ): نحن نشفه علیک المرتع والماء؛ ای نشغله عنک ، ای هو قدر حاجتنا لا فضل فیه للغیر. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ستیهیدن. ( منتهی الارب ). الحاح کردن کسی را در سؤال چندانکه خرج کند هرچه در دست دارد. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). الحاح کردن بر کسی در سؤال. ( از المصادر زوزنی چ بینش ص 259 ). || بسیار شدن خواهندگان مال : شفه المال ( مجهولاً ). || بسیار شدن سئلان کسی. || بسیار شدن خورندگان طعام ( فرزندان ): شفه الطعام ( مجهولاً ). || کاد العیال یشفهون مالی ؛ نزدیک شد عیال من بخورند مال مرا و کم گردانند آنرا. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(شَ فَ یا فِ ) [ ع . شفة ] (اِ. ) لَب .

فرهنگ عمید

لب.

فرهنگ فارسی

( اسم ) لب جمع : شفاه شفهات .
زدن لب کسی را یا مشغول کردن کسی را . یا ستیهیدن .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
لب. . آیا به او دو چشم یک زبان و دو لب قرار ندادیم؟ این کلمه در قرآن فقط یکبار آمده و در آیه اهمیت دو لب در وجود بشر و فایده آنها منظور است.

ویکی واژه

شفة
لَب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال چوب فال چوب استخاره کن استخاره کن فال عشق فال عشق