لغت نامه دهخدا
ز خلق خوش تست شرمنده دایم
چه مشک طرازی چه بان حجازی.سوزنی.آن بت شوخ دیده کز رخ اوست
طیره خورشید و ماه شرمنده.سوزنی.فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد.حافظ.- امثال :
اگر پیش همه شرمنده ام پیش دزد روسفیدم . ( امثال و حکم دهخدا ).
طامع همیشه شرمنده است . ( امثال و حکم دهخدا ).
|| شوریده و پریشان و مضطرب. || دلگیر. ( ناظم الاطباء ). || در استعمال متأخرین به معنی ممنون آید. ( آنندراج ).