سیاه سر. [سیا س َ ] ( اِ مرکب ) رجوع به سیاه سار و سیه سر شود. سیاه سر. [ سیا س َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 363 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
فرهنگ معین
(سَ ) = سیه سر: ۱ - (ص مر. ) آن چه که سرش سیاه باشد. ۲ - (اِمر. ) قلم (که سرش را در مرکب زنند ). ۳ - سیاه سار. ۴ - (کن . ) زن بیچاره و بینوا. ۵ - گناهکار.
فرهنگ عمید
۱. آن که یا آنچه سرش سیاه باشد. ۲. [مجاز] زن بیچاره و بینوا. ۳. (اسم ) [مجاز] قلمی که سرش را در مرکب زده باشند. ۴. (اسم ) نهنگ.
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) آن چه سرش سیاه باشد . ۲ - قلم ( که سرش را در مرکب زنند ) . ۳ - سیاه سار . ۴ - زن بیچاره و بینوا . ۵ - گناهکار . دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد
ویکی واژه
قلم (که سرش را در مرکب زنند) سیه سر: آن چه که سرش سیاه باشد. سیاه سار. زن بیچاره و بینوا. گناهکار.