سهی بالا

لغت نامه دهخدا

سهی بالا. [ س َ ] ( ص مرکب ) بلندقامت :
شاخکی تازه برآورد صبا بر لب جوی
چشم بر هم بزدی سروسهی بالا شد.سعدی.میشگفتم ز طرب زآنکه چو گل بر لب جوی
بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود.حافظ.جویهابسته ام از دیده بدامن که مگر
در کنارم بنشانند سهی بالایی.حافظ.

فرهنگ معین

( ~ . ) (ص مر. ) راست بالا.

فرهنگ فارسی

( صفت ) راست بالا .
بلند قامت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم