سعت

لغت نامه دهخدا

سعت. [ س ِ ع َ ] ( ع اِمص )فراخی و گنجایش. ( غیاث ). سعة : اما به اعتماد سعت اخلاق بزرگان که چشم از عوایب زیردستان بپوشند و در افشای جرایم کهتران نکوشند. ( گلستان سعدی ).
سعة. [ س َ / س ِ ع َ ] ( ع مص ) فرارسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). همه را فارسیدن. ( المصادر زوزنی چ بینش ص 350 ). || فراخ شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58 ). || گنجیدن در چیزی. ( منتهی الارب ). || فراخی کردن. ( منتهی الارب ).
- سعه شرق ؛ برای آفتاب ازافق مابین معدل النهار و مطلع آفتاب باشد. ( یادداشت مؤلف ).
- سعه صدر ؛ گشادگی سینه ها.
- || همت عالی.
- || نظربلند.
- سعه نظر ؛ بلندنظری.
|| ( اِمص ) فراخی. ( دهار ) ( آنندراج ). وسع. وسعت. ( یادداشت مؤلف ) : و اسأل اﷲ... ان یعصمنا... من الخطاء... وجوده و سعة رحمته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 94 ). واﷲ الموفق لما یرضی بمنه و سعة رحمته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 191 ). || گنجایش. ( آنندراج ). ظرفیت. || توانا. طاقت. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(س عَ ) [ ع . سعة ] (اِمص . ) ۱ - فراخی ، گشادگی . ۲ - توانگری ، توانایی .

فرهنگ عمید

۱. وسعت یافتن، فراخ گشتن، درگنجیدن.
۲. گشادگی، فراخی.
۳. توانگری.
۴. توانایی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گشادگی وسعت فراخی . ۲ - توانگری غنا .

ویکی واژه

فراخی، گشادگی.
توانگری، توانایی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود استخاره کن استخاره کن فال شمع فال شمع فال پی ام سی فال پی ام سی