زه کردن

لغت نامه دهخدا

زه کردن. [ زِه ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بچه کردن. زادن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : برجهاء... سرطان و عقرب و حوت و نیمه پسین از جدی و زه کننده اند و بسیاربچه. ( التفهیم بیرونی ، یادداشت ایضاً ).
چون خار و خس قوی شد زه کرد خوک ملعون
در باغ و زو برآمد قومی همه ملاعین.ناصرخسرو.و نهصد پیل بودش به روزگار، در جمله پیلی که آن را کذیزاد خواندندی که به ایران زاده بود و این از عجایب بود. ایدر پس هرگز زه نکرده است. ( مجمل التواریخ و القصص ). || چله کردن کمان. ( ناظم الاطباء ) :
به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست
به پیش فیلک و زه کرده نیم چرخ به چنگ.فرخی.رجوع به زه و زه کردن کمان شود. || بارور کردن. باردار کردن. آبستن کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) (مص م . ) آبستن کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بارور کردن باردار کردن آبستن کردن .

فرهنگستان زبان و ادب

{brace} [ورزش] نصب کردن زه بر روی کمان

ویکی واژه

آبستن کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال جذب فال جذب فال آرزو فال آرزو فال تخمین زمان فال تخمین زمان