لغت نامه دهخدا
رگ زدن باید برای دفع خون
رگ زنی آمد بدانجا ذوفنون.مولوی.اگر زنند رگش باخبر نمی گردد
کسی که گردش چشم تو کرد بیخبرش.صائب ( از آنندراج ).- مگس را در هوا رگ زدن ؛ دچار عسرت و تنگدستی بودن :
چون قدم با شاه و بابگ می زنی
چون مگس را در هوا رگ می زنی.مولوی.چه عطا ما بر گدائی می تنیم
مر مگس را در هوا رگ می زنیم.مولوی.