راه پیما. [ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) راه پیمای. مخفف راه پیماینده. مسافر. ( ناظم الاطباء ). رهرو : پایکوبان میشود زآوازه طبل رحیل خویش را پیش از سفر چون راه پیماجمع کرد.صائب تبریزی ( از بهار عجم ).و رجوع به راه پیمای شود.
فرهنگ معین
(پَ یا پِ ) (ص فا. ) ۱ - راه پیماینده ، راه رونده . ۲ - مسافر. ۳ - تندرو، سریع السیر. ج . راه پیمایان .
فرهنگ عمید
۱. آن که به راهی می رود، رونده. ۲. [قدیمی] مسافر. ۳. [قدیمی] تندرو. ۴. [قدیمی، مجاز] اسب یا استر تندرو.