دمور

لغت نامه دهخدا

دمور. [ دَ ] ( اِ ) آواز نرم و آهسته. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ).
دمور. [ دُ ] ( ع مص ) هلاک گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). هلاک شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). || هلاک کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ناپدید شدن جای و مکان. || بی دستوری درآمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). دموق. بی دستوری در سرای کسی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از المصادر زوزنی ) ( از غیاث ) ( از اقرب الموارد ). || به بدی ناگاه درآمدن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || حمله کردن. ( ناظم الاطباء ). || سر در جامه کشیدن. ( المصادر زوزنی ).
دمور. [ دُ ] ( ع اِ ) حمله و یورش بد و سخت. ( ناظم الاطباء ).
دمور. [ دَ ] ( ترکی ، اِ ) اسم ترکی حدید است. ( تحفه حکیم مؤمن ). آهن. دمیر ( در تداول امروز ). تمور. تمر. دمر.
دمور. [ دَ ] ( اِخ ) نام یکی از خویشان افراسیاب که در کشتن سیاوش سعی بسیار کرد. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ) ( از شرفنامه منیری ) ( از انجمن آرا ) :
دگر سرکشی بود نامش دمور
که همتا نبودش به توران به زور.فردوسی.

فرهنگ معین

(دُ ) [ ع . ] (اِمص . ) تباهی ، هلاکت .

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) تباه شدن هلاک گشتن . ۲ - ( اسم ) تباهی هلاکت .
اسم ترکی حدید است .

فرهنگ اسم ها

اسم: دمور (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: damor) (فارسی: دَمور) (انگلیسی: damor)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب

ویکی واژه

شخصیت تورانی که در قتل سیاوش مشارکت داشت. برفتند پیچان دمور و گروی ..... بر شاه ترکان پر از رنگ و بوی
تباهی، هلاکت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال اعداد فال اعداد فال پی ام سی فال پی ام سی فال جذب فال جذب