داخلی

لغت نامه دهخدا

داخلی. [ خ ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به داخل ، درونی. مقابل خارجی و بیرونی. اندرونی. باطنی.
- استعمال داخلی ؛ خوردن و آشامیدن و حقنه ( در دوا ) .مقابل استعمال خارجی ، که اندرونی است. رجوع به داخلة شود.

فرهنگ معین

(خِ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - درونی ، اندرونی . ۲ - مربوط به داخل یک کشور یا یک ناحیه یا یک مؤسسه و غیره .

فرهنگ عمید

درونی، اندرونی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - درونی اندرونی مقابل خارجی . ۲ - مربوط به داخل یک کشور یک ناحیه یک موسسه و غیره .

ویکی واژه

interno
درونی، اندرونی.
مربوط به داخل یک کشور یا یک ناحیه یا یک مؤسسه و غیره.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم