گلگشت

لغت نامه دهخدا

گلگشت. [ گ ُ گ َ ] ( اِ مرکب ) سیر گل.( آنندراج ). سیر جاهای مرغوب. ( غیاث ). جای خوش آیند ومطبوعی برای سیر و تفرج که مخصوصاً دارای گل سرخ و دیگر گلها و ریاحین بود. ( ناظم الاطباء ) :
عرق کلک سبکسیر مرا پاک کنید
که ز گلگشت سر کوی سخن می آید.صائب ( از آنندراج ).نسیمی که خیزد ز گلگشت کویت
دماغ خرد را معطر نماید.شیخ العارفین ( از آنندراج ).|| گاردن پارتی. ( یادداشت مؤلف ).
گلگشت. [ گ ُ گ َ ] ( اِخ ) نام تفرجگاهی نزدیک شیراز که به آن گلگشت مصلا گویند. ( از ناظم الاطباء ) :
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکناباد و گلگشت مصلی را.حافظ.

فرهنگ معین

( ~ . گَ ) (اِمر. ) ۱ - گردش در گلزار. ۲ - جای تفریح و گردش در گلزار.

فرهنگ عمید

۱. گردش در گلزار.
۲. (اسم ) جای گردش و تفرج در صحرا و گلزار.

فرهنگ فارسی

گردش درگلزار، جای گردش وتفرج درصحراوگلزار
( اسم ) ۱ - گشت و سیر در میان گلها . ۲ - گشت سیر ( مطلقا ) . ۳ - گلزار گلستان : نقد هستی چو میرود باری صرف گلگشت و گلستان باشد .
نام تفرجگاهی نزدیک شیراز که گل گشت مصلا گویند .

ویکی واژه

گردش در گلزار.
جای تفریح و گردش در گلزار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم