یارایی

لغت نامه دهخدا

یارایی. ( حامص ) نیرو. قوت. طاقت. توان. تاب. استطاعت. این کلمه غالباً با «دادن » و «کردن » صرف شود چنانکه گویند دلم یارایی نداد. چشمم یارایی نمی کند ببینم. عقلم یارایی نمی کند بفهمم. زورم یارایی نداد بردارم. عمرش یارایی نکرد.

فرهنگ معین

(حامص . ) ۱ - توانایی ، طاقت . ۲ - جرأت ، دلیری . ۳ - مجال ، فرصت .

فرهنگ عمید

۱. توانایی، طاقت، قدرت.
۲. دلیری، یارگی.

فرهنگ فارسی

۱- توانایی قدرت . ۲- جرات .

ویکی واژه

توانایی، طاقت.
جرأت، دلی
مجال، فرصت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم