گنجشک روزی

لغت نامه دهخدا

گنجشک روزی. [ گ ُ ج ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) لب روزی. تنگ روزی. کردی خوردی. کم روزی.

فرهنگ معین

( ~ . ) (ص . ) کنایه از شخص بینوا، کم درآمد یا بی نصیب از نعمت های مادی .

فرهنگ عمید

آن که رزق و روزی اندک داشته باشد، تنگ روزی.

فرهنگ فارسی

آنکه در معاشش وسعی نباشد تنگ روزی .

ویکی واژه

کنایه از شخص بینوا، کم درآمد یا بی نصیب از نعمت‌های مادی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال قهوه فال قهوه فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال آرزو فال آرزو