گلگونه. [ گ ُ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) ( از: گل + گونه ) گلغونه. گلاگونه. رجوع به گلگون شود. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). گلغونه است که غازه و سرخی زنان باشد. ( برهان ). رنگی است که زنان بر روی مالند و در یکی از کتب طبیه بنظر آمده که گلگونه دوای مرکب است از سپندور و سفیده و شحم و حنظل و روغن یاسمین که برای جلا و صفای رنگ رو بر چهره مالند و بعد از نیم ساعتی با آب گرم بشویند. ( غیاث ). گلاگونه. ( اوبهی ). غازه. الغونه. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). مرادف گلغنچه. ( آنندراج ). به فارسی اسم رنگ سرخی است که از رنگ لک رخام به عمل می آورند و در لک رخام مذکور شد که مستعمل نقاشان و زنان در رنگ کوبه و آنرابه هندی کلال نامند. به فارسی سرخی نامند و از سفیدآب و لک ترتیب میدهند و بجهت صفای بشره و سرخی رخسار مستعمل بیونان است. ( تحفه حکیم مؤمن ) : تا دیوچه افکند هوا بر زنخ سیب مهتاب به گلگونه بیالودش رخسار.مخلدی.همچو موی عاریت اصلی ندارد از حیات همچو گلگونه بقایی هم ندارد جوهرم.خاقانی.بصبح و شام که گلگونه ای و غالیه ای است مرا فریب مده رنگ و بوی باده بیار.خاقانی.بر مرد سلاح حرب زیباست گلگونه و غالیه زنان راست.خاقانی ( تحفة العراقین ).گلگونه ز خون شیر پرورد سرمه ز سواد ما درآورد.نظامی.چو باید شد بدان گلگونه محتاج که گردد بر در گرمابه تاراج.نظامی....این همه از آن است که آب چشم شما گلگونه رویهای حوران است هرچند بیشتر خوبتر. ( تذکرة الاولیاء عطار ). چو دست قضا زشت رویت سرشت میندای گلگونه بر روی زشت.سعدی ( بوستان ).عجوزی گر کند گلگونه بر روی چو توسن اشتر از وی رم کند شوی.امیرخسرو.سیاهان که گلگونه بر رو کنند به خندیدن مردمان خو کنند.میرخسرو ( از آنندراج ).چون مرا با جلبان کار نباشد پس از این رَستم از وسمه و گلگونه و حنا و شخار.؟ ( از صحاح الفرس ). || ( ص مرکب ) گل رخساره هم هست چه گونه بمعنی رخساره باشد. ( برهان ). || و بمعنی گلرنگ هم آمده است چه گونه رنگ را نیز گویند. ( از برهان ) : جام و می چو صبح و شفق ده که عکس آن گلگونه صبح را شفق آسا برافکند.
فرهنگ معین
( ~ . نِ ) (اِمر. ) ۱ - گلگون . ۲ - سرخابی که زنان به گونه های خود مالند. ۳ - شراب قرمز.
فرهنگ عمید
۱. مانند گل. ۲. به رنگ گل. ۳. گونه یا رخسارۀ سرخ. ۴. (اسم ) سرخاب که زنان به گونه های خود می مالند.
فرهنگ فارسی
۱ - گلگون . ۲ - ( اسم ) گون. سرخ رخسار گلگون . ۳ - سرخاب که زنان بر چهر. خود مالند آلگونه آلغونه : چو دست قضا زشت رویت سرشت میالای گلگونه بر روی زشت . ( سعدی ) یا گلگون. ادیم آدم .محمد رسول الله ص .
فرهنگ اسم ها
اسم: گلگونه (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: golgune) (فارسی: گلگونه) (انگلیسی: golgune) معنی: مانند گل، به رنگ گل، گونه یا رخسارۀ سرخ، سرخاب که زنان به گونه های خود می مالند، ( در قدیم ) گلگون، گل رخساره، سرخاب، گ گلگون
ویکی واژه
گلگون. سرخابی که زنان به گونههای خود مالند. شراب قرمز.