گل کوبی

لغت نامه دهخدا

گل کوبی. [ گ ُ ]( حامص مرکب ) ( از: گل + کوب ، کوبیدن + ی ، پسوند حاصل مصدر، اسم معنی ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). سیر و گشتی باشد که در اول بهار کنند و آن چنان بود که مقدم بر جمیع گلها گل زردی بشکفد و مردمان از آن گل بسیار بچینند و بر باغها رفته در حوضهای باغ ریزند و جشن کنند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ). سیر و گردش در باغ در فصل بهار. ( ناظم الاطباء ) :
خدایگان جمال و خلاصه خوبی
به باغ عقل درآمد برسم گل کوبی.مولوی.

فرهنگ معین

( ~ . ) (حامص . ) سیر و گشت در اول بهار در گلزار.

فرهنگ عمید

۱. لگد کردن گُل ها.
۲. [قدیمی] سیر و گشت در اول بهار در میان گلزار، گلگشت.

فرهنگ فارسی

۱ - لگد مالی گلها . ۲ - سیر در میان گلزار در اول بهار : خدایگان جمال و خلاص. خوبی بباغ عقل در آمد برسم گل کوبی . ( مولوی )

ویکی واژه

سیر و گشت در اول بهار در گلزار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال مکعب فال مکعب فال فرشتگان فال فرشتگان فال تخمین زمان فال تخمین زمان