لغت نامه دهخدا
گیتی برو چو خون سیاوش گریه کرد
خون سیاوشان ز دو چشمش روان برفت.سعدی.گریه گو بر هلاک من مکنید
که نه این نوبت نخستین است.سعدی ( بدایع ).طفل از پی مرغ رفته چون گریه کند
بر عمر گذشته همچنان میگریم.سعدی ( رباعیات ).مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمد که مقتول اوست.سعدی ( بوستان ).میکند گریه و همدرد ندارد صائب
جای رحم است در این بزم به تنهائی شمع.صائب ( از آنندراج ).و رجوع به گریه شود.