لغت نامه دهخدا
به گرگی ز گرگان توانیم رست
که بر جهل جز جهل نارد شکست.نظامی.شبانی پیشه کن بگذار گرگی
مکن با سربزرگان سربزرگی.نظامی.
گرگی. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشه شهرستان نیشابور واقع در 15 هزارگزی شمال خاوری فدیشه. هوای آن معتدل. دارای 43 تن سکنه است. محصول آن غلات و تریاک. آب آنجا از قنات تأمین میشود. شغل اهالی زراعت و مالداری و کرباس بافی است. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).