گرس

لغت نامه دهخدا

گرس. [ گ ُ ] ( اِ ) گورس. رجوع شود به گرسنه ، گشنه ، کاشانی وش وشه وش وشگی ، پهلوی گورسک گورسیکه گورسیتین ، کردی ورسی ورسیگی وشه ، بلوچی گوشنگ ، شغنی گوشنه ظاهراً شکل پارسی باستان ورسه ورسنه . ( هوبشمان 907 ). رجوع به گرسنه شود. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). گرسنگی را گویند که در مقابل سیری است. ( جهانگیری ) ( غیاث ) ( برهان ) ( آنندراج ) :
گرس از دلم ببرد غم زلف و خال دوست
جان با خیال رشته فتاد از خیال دوست.بسحاق اطعمه ( از آنندراج ).بگشت از گرس حالم حالم این است
بتنگ آمد شکم احوالم این است.احمد اطعمه.|| چرک و ریم جامه و بدن. ( برهان ) ( آنندراج ). شوخ. وسخ. || موی پیچیده و موی پیچه که موباف زنان باشد. ( برهان ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(گُ ) (اِ. ) گرسنگی . مق سیری .
( ~ . ) (اِ. ) ۱ - موی پیچیده . ۲ - موی باف زنان ، موی پیچه .

فرهنگ عمید

۱. = گرسنه
۲. (حاصل مصدر ) = گرسنگی

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - موی پیچیده موی مجعد . ۲ - موی باف زنان موی پیچه .

دانشنامه عمومی

گرس (فرانسه). شهر گرس ( به فرانسوی: Grasse ) در شهرستان آلپ - ماریتیم در ناحیه پروانس آلپ - کوت دازور با جمعیت ۴۸٬۸۰۱ نفر در کشور فرانسه واقع شده است

ویکی واژه

از پارسی میانه [script needed] (wls /wars/, “مو”), از نیا-ایرانی *wálśah (همریشه با اوستایی 𐬬𐬀𐬭𐬆𐬯𐬀‎ (varəsa, “موی(سر)”), سغدی [script needed] (wrs /wars/, “مو”) ) , از نیا-هندو-ایرانی *wálćas (همریشه با سانسکریت वल्श (válśa, “شاخه”)), از نیا-هندو-اروپایی *wólḱ-o-s (همریشه با نیا-اسلاوی *volsъ (“مو”) ).همچنین بسنجید با وامواژگان ایرانی در Old Armenian վարս (vars, “مو”) و վարշամակ (varšamak, “چادر، روبنده”), .
گرس (جمع گرس‌ها)
موی پیچیده.
موی باف زنان، موی پیچه.
گرسنگی. مق سیری.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال تک نیت فال تک نیت فال میلادی فال میلادی فال شمع فال شمع