کوچکترین. [ چ َ / چ ِ ت َ ] ( ص عالی ) خردترین و کهترین. ( ناظم الاطباء ). خردترین. صغیرترین. ( از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوچک شود. || کم وسعت ترین و کم حجم ترین. || اندکترین : کوچکترین اطلاعی به دست نیاوردم. || کم سن ترین. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
۱. خردترین. ۲. اندک ترین.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - خرد ترین صغیر ترین . ۲ - کم وسعت ترین و کم حجم ترین . ۳ - اندکترین : کوچکترین اطلاعی بدست نیاوردم . ۴ - کم سن ترین .