کهولت

لغت نامه دهخدا

کهولت. [ ک ُ ل َ ] ( ع مص ) دوموشدن یعنی در ریش موی سیاه و سفید پیدا شدن. ( غیاث ).دومویه شدن ریش. ( ناظم الاطباء ). دومو ( سیاه و سفید )شدن ریش. || پیر شدن. || ( اِمص ) دومویی. ( فرهنگ فارسی معین ). کهلی. دومویی. دومویگی. میانه سالی. عاقل مردی. عاقله زنی. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و چون در حد کهولت و موسم عقل و تجربت رسند... صحیفه دل را پرفواید بینند. ( کلیله و دمنه ). || پیری. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- به کهولت رسیدن روز ؛ نزدیک به پایان رسیدن آن. به آفتاب زردی رسیدن : با اهل شرک جنگ بپیوستند و چون روز به کهولت رسید و شهباز آفتاب چنگ در پرده ٔ... غراب آویخت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 355 و چ قویمی ص 213 ).
|| سستی و کاهلی. ( ناظم الاطباء ).
کهولة. [ ک ُ ل َ ] ( ع مص ) دومو شدن یعنی در ریش موی سیاه و سفید پیدا شدن. ( آنندراج ). کهل گردیدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کهولت و کهل شود.

فرهنگ معین

(کُ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) پیری ، سالخوردگی .

فرهنگ عمید

۱. پیر شدن.
۲. پیری.

فرهنگ فارسی

پیرشدن، پیری
( مصدر ) ۱ - دو مو ( سیاه و سفید ) شدن ریش . ۲ - پیر شدن . ۳ - ( اسم ) دو مویی . ۴- پیری .

ویکی واژه

vecchiaia
پیری، سالخوردگی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد استخاره کن استخاره کن فال ای چینگ فال ای چینگ فال ارمنی فال ارمنی