کلل. [ ک َ ل َ ] ( اِ ) بمعنی کلکی باشد و آن پری است که پادشاهان و جوانان خوش صورت و مردم شجاع و دلاور در بزم و رزم بر سر دستار و کلاه زنند و آن راجیغه هم می گویند. ( برهان ). پری که دلیران و پهلوانان بر دستار زنند و آن را جیغه و کلگی نیز گویند. ( آنندراج ). جیغه. جغه. ( فرهنگ فارسی معین ) : سلطان شرق و غرب که خورشید پیش او گاه از کله حجاب کند گاه از کلل.سوزنی ( از فرهنگ رشیدی ).در هوای چمن باغ علی رغم کلاغ شاخ گلها زده اند از پر طاوس کلل.سلمان ساوجی ( از آنندراج ).و رجوع به کلکی شود. کلل. [ ک َ ل َ ] ( ع اِ ) حال و شأن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حال. گویند: بات بکلل سوء؛ ای حال سوء. ( از اقرب الموارد ). کلل. [ ک ِ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ کِلَّة. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد )( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به کِلَّه شود. کلل. [ ک ِ ل َ ] ( ع اِمص ) گنگی و بسته زبانی . ( غیاث ) : کز عمل زاییده اند و از علل هر یکی را صورت نطق و کلل.مولوی. کلل. [ ک ُ ل ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش خورموج است که در شهرستان بوشهر واقع است و 566 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ). کلل. [ ک ُ ل ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان زیارت است که در بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع است. و 456 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
فرهنگ معین
(کَ لَ ) (اِ. ) پری که پادشاهان و دلیران در رزم و جوانان زیبا در بزم بر سر دستار و کلاه می زدند، جیغه ، جغه .
فرهنگ عمید
جغه یا پری که که پادشاهان، سرداران، و دلیران در بزم بر دستار یا کلاه می زده اند، جغه. =کِله
فرهنگ فارسی
( اسم ) پری که پادشاهان و دلیران در رزم و جوانان زیبا در بزم بر سر دستار و کلاه میزدند جیغه جغه : ( سلطان شرق و غرب که خورشید پیش او گاه از کله حجاب کند گاه از کلل ) . ( سوزنی ) گنگی و بسته زبانی
دانشنامه عمومی
کلل (دشتستان). کلل، روستایی است از توابع بخش مرکزی در شهرستان دشتستان استان بوشهر ایران. این روستا در فاصله ۵ کیلومتری روستای زیارت مرکز دهستان زیارت و در فاصله ۱۵ کیلومتری مرکز شهرستان دشتستان یعنی شهر برازجان و در کنار جاده اصلی برازجان - بندرگناوه و در کنار رود حله قرار دارد. این روستا در دهستان زیارت قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۶۲۶نفر ( ۱۲۸خانوار ) می باشد.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳۷۷(بار)
ویکی واژه
پری که پادشاهان و دلیران در رزم و جوانان زیبا در بزم بر سر دستار و کلاه میزدند، جیغه، جغه.