کشان کشان

لغت نامه دهخدا

کشان کشان.[ ک َ / ک ِ ک َ / ک ِ ] ( ق مرکب ) کشان برکشان. ( ناظم الاطباء ). در حال کشیدن. ( یادداشت مؤلف ) :
کشان کشان همی آورد هرکسی سوی او
مبارزان و عزیزان آن سپه را خوار.فرخی.|| کشنده و جذب کنند. ( ناظم الاطباء ). || برنده و بزور برنده و رباینده. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(کَ. کَ ) (ق . ) در حال کشیدن .

فرهنگ فارسی

در حال کشیدن : ( رنگ و روی بچه مثل چلوار سفید شده بود . مادرش کشان کشان او را از اطاق بیرون برد ) .

ویکی واژه

در حال کشیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال ورق فال ورق فال انگلیسی فال انگلیسی فال تک نیت فال تک نیت