کروفر

لغت نامه دهخدا

کر و فر. [ ک َرْ رُ ف َرر ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جنگ و گریز. آویز و گریز. حمله و گریز. ( یادداشت مؤلف ) : یک سوار روپوشیده مقدم ایشان که رسوم کر و فر نیک می دانست. ( تاریخ بیهقی ). آبی بود در پس پشت ایشان تنی چند از سالاران کار نادیده گفتند خوش خوش لشکر برباید گردانید به کر و فر تا به آب رسند. ( تاریخ بیهقی ).روزی در اثنای کر و فر و گیر و دار از میان مرغزار گوره خری بغایت نیکو... از پیش شاهزاده بخاست. ( سندبادنامه ص 137 ). مهتر پیلبانان را مثال داد تا او را ریاضت دهد و آداب کر و فر و حرکت و سکون و ناورد و جولان و عطفه و حمله در وی آموزد. ( سندبادنامه ص 57 ).
به وقت کر و فر از خون و گرد و شعله و کشته
هوا تنگ و زمین لعل و اجل کور و ستاره کر.؟ ( از ترجمه تاریخ یمینی ص 44 ).کر و فر و آب و تاب و رنگ بین
فخر دنیا خوان مرا و رکن دین.مولوی.عنکبوت دیو بر تو چون ذباب
کر و فر دارد نه بر کبک و عقاب.مولوی.ذکر شمه ای از کر و فر امیرزاده سلطان حسین ( حبیب السیر ج 3 ص 179 ). رجوع به کر و نیز فرشود. || شکوه و دبدبه. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(کَ رُّ فَ ) [ ع . ] (اِ. ) شوکت ، حشمت ، جلال .

فرهنگ فارسی

جنگ و گریز. آویز و گریز

ویکی واژه

شوکت، حشمت، جلال.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال اوراکل فال اوراکل فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت