کدنگ

لغت نامه دهخدا

کدنگ. [ ک ُ دَ ] ( اِ ) کدنگه. چوبی باشد که گازران و دقاقان جامه را بدان دقاقی کنند.( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ). چوبی که گازران جامه بدان کوبند تا پاک شود. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). کدین. کُدینه. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). کودینه. بَیزَر. ( زمخشری ). کدنگه. ( از آنندراج ) :
به دار جور تو سر برنهم کدنگ بزن
ز عشق روی تو بیزارم ار بگویم آه.سوزنی.بیزر...، کدنگ گازران. ( منتهی الارب ). رجوع به کدین و کدینه شود.

فرهنگ معین

(کُ دَ ) (اِ. ) نک کدین .

فرهنگ عمید

= کدین

ویکی واژه

نک کدین.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال پی ام سی فال پی ام سی فال اوراکل فال اوراکل فال تاروت فال تاروت