کجرو

لغت نامه دهخدا

کجرو. [ ک َرَ / رُو ] ( نف مرکب ) کج رونده. که صراط مستقیم نپوید. رونده براه کج. که براه مستقیم نرود :
تا در این رشته ای که مسکن تست
نفست ار کجرو است دشمن تست.سنائی.فلک کجروتر است از خطترسا
مرا دارد مسلسل راهب آسا.خاقانی.سرآهنگ پیشینه کجرو کند
نوایی دگر در جهان نو کند.نظامی.همچو فرزین کجرو است ورخ سیه بر نطع شاه
آنکه تلقین می کند شطرنج مر لیلاج را.مولوی.عرقال ؛ مرد کجرو که به راه مستقیم نیاید و ثبات نورزد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. کج رونده.
۲. آن که به راه راست نرود، کسی که به راه خطا می رود.

فرهنگ فارسی

کج رونده که صراط مستقیم نپوید. رونده براه کج
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم